تأثیر قرآن در روح آدمی
غربائى که به مکه مىآمدند چون معمولا براى طواف به مسجدالحرام مى رفتند , مشرکین به آنان توصیه مى کردند اگر مى روید بایستى پنبه در گوشتان محکم فرو کنید , تا مردیکه در سخنانش جادو است و مى ترسیم که شما را جادو کند , صدایش به گوش شما نرسد ! و براى این کار پنبه در اختیار آنان قرار مى دادند .
اتفاقا یکى از رؤساى مدینه به مکه آمده بود , و یکى از همین مکیها این توصیه را به او کرد . خودش چنین نقل مى کند , که چنان گوشهایم را پر از پنبه کردم که اگر دهل هم در گوشم مى زدند دیگر نمى شنیدم .
به مسجدالحرام آمدم و شروع کردم به طواف کردن . دیدم در آنجا مردى مشغول عبادت است که قیافه و چهره اش مرا جذب کرد . متوجه شدم که لبانش حرکت مى کند ولى من صداى او را نمى فهمم احساس کردم این همان شخص است .
ناگهان به این فکر افتادم که این چه حرفى است که اینها گفتند و من چرا باید از آنان بپذیرم بهتر اینست که من پنبه ها را در آورم و ببینم این مرد چه مى گوید : اگر حرف حسابى مى زند بپذیرم و گرنه زیر بار او نروم .
پنبه ها را درآوردم و به نزد او رفتم و به حرفهاى او گوش دادم , او آهسته آهسته آیات قرآن را مى خواند و من گوش مى کردم , چنان دلم را نرم کرد , که سر از پا نشناخته عاشق و شیفته او شدم .
این مرد از مؤمنین پایدار در تاریخ اسلام مى شود و جزء افرادى است که زمینه مهاجرت رسول الله را به مدینه فراهم مى سازد و اصولا نطفه اسلام مدینه و مهاجرت پیامبر در همین جلسه بسته شد ( 1 )
این اثر همان دلربائى و باصطلاح هنر و زیبائى قرآن است .
1 - داستان مربوط به اسعد بن زراره و ذکوان خزرجى است که از طرف قبیله خود براى جنگ با قبیله ( اوس ) به منظور تنظیم قرارداد نظامى بهمکه آمده
چرا جاى دور مى رویم ؟ قرآن نفوذ خارق العاده خودش را از چه دارد ؟ از زیبایى و فصاحتش قرآن مى توانست آن معنایى را که با اعماق روح انسان سرو کار دارد و به تعبیر خود قرآن[ ( مذکر]( است یعنى آنها را از درون انسان بیرون مى کشد , با یک عبارتهاى خیلى معمولى و ساده بیان بکند , ولى خداى اسلام و پیغمبر چون این کتاب معجزه باقى پیغمبر است , حقایقش را با زیبایى خارق العاده بیان کرده است به نظر شما فصاحت قرآن تاکنون چقدر اشک از مردم گرفته ؟ ! به تعبیر خود قرآن : & یخرون للاذقان سجدا . . . یخرون للاذقان یبکون & ( 1 ) افرادى که وقتى[ آیات قرآن را] مى شنوند , در حال گریه مى افتند و سجده مى کنند در دلهاى شب , آیات قرآن چقدر اشک ازمردم گرفته است ! در اثر این است که آن معانى در این لباس بسیار زیبا , آن حس جمال دوستى معنوى انسان را در اختیار مى گیرد و مسخر خودش مى کند . & و اذا سمعوا ما انزل الى الرسول ترى اعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق & ( 2 ) .
1 ) سوره اسراء , آیات 107 و 109 .
2 ) سوره مائده , آیه[ 83 ترجمه : و چون آیاتى را که به پیامبر فرستاده شده است بشنوند , مى بینى که اشک از دیدگانشان جارى مى شود زیرا حقانیت آن را شناخته اند] .
راه راست کدام است؟
شیوه قرآن در معرفى الگو
قرآن آنجا که افرادى را به عنوان[ ( اسوه]( ذکر مى کند , توجهى به شخصیت دنیایى آنها ندارد , شخصیت اخلاقى و انسانى را در نظر مى گیرد , آنچنانکه از غلام سیاهى به نام لقمان که نه در شمار پادشاهان است و نه در شمار فیلسوفان معمولى شهره به فیلسوفى و نه در شمار ثروتمندان بلکه برده اى است روشن بین , به نام[ ( حکیم]( یاد مى نماید و او را به[ ( حکمت]( در جهان علم مى کند . از این قبیل است[ ( مؤمن]( آل فرعون و[ ( مؤمن]( آل یاسین .
عناوین اجتماعى قرآن
لغات اجتماعى قرآن دوگونه است : بعضى از لغات اجتماعى مربوط است به یک پدیده اجتماعى , مثل : ملت , شریعت , شرعة , منهاج , سنت و امثال اینها . ولى یک عده لغات دیگر لغاتى است که عنوان اجتماعى براى همه یا گروههایى از انسانها به شمار مى رود . این لغات است که وجهه نظر قرآن را مى تواند مشخص کند . مانند : قوم , امت , ناس , شعوب , قبایل , رسول , نبى , امام , ولى , مؤمن , کافر , منافق , مشرک , مذبذب , مهاجر , مجاهد , صدیق , شهید , متقى , صالح , مصلح , مفسد , آمر به معروف , ناهى از منکر , عالم , ناصح , ظالم , خلیفه , ربانى , ربى , کاهن , رهبان , احبار , جبار , عالى , مستعلى , مستکبر , مستضعف , مسرف , مترف , طاغوت , ملا , ملوک , غنى , فقیر , مملوک , مالک , حر , عبد , رب و . . .
البته لغاتى دیگر به ظاهر مشابه اینها هست مانند : مصلى , مخلص , صادق , منفق , مستغفر , تائب , عابد , حامد و امثال اینها , اما این لغات صرفا به عنوان بیان یک سلسله[ ( افعال]( ذکر شده نه به عنوان یک سلسله گروهها . از این رو در این لغات احتمال اینکه بیانگر گروهها و تقسیمات و قطبهاى اجتماعى باشند نمى رود .
لازم است آیاتى که لغات دسته اول را ذکر کرده اند , خصوصا در آنچه مربوط به جهت گیریهاى اجتماعى است , مورد بررسى و مطالعه دقیق قرار گیرد تا روشن گردد که همه اینها را در دو گروه مى توان جا داد و یا در گروه ها ى متعدد باید جا داده شود و اگر فرضا همه اینها در دو گروه جا داده مى شود , مشخص اصلى آن دو گروه چیست ؟ مثلا آیا مى شود همه آنها را در دو گروه مؤمن و کافر که مشتمل بر جهت گیرى اعتقادى است و یا در دو گروه غنى و فقیر که نمایانگر وضع اقتصادى است , جا داد ؟ و به عبارت دیگر , باید دید این تقسیمات در نهایت امر به یک تقسیم اصلى برمى گردد و سایر تقسیماتهمه فرعى و شاخه اى است یا نه ؟ و اگر به یکتقسیم برمى گردد آن تقسیم اصلى چیست ؟
برخى مدعى هستند که برداشت قرآن از جامعه برداشت دو قطبى است . از نظر قرآن جامعه در مرتبه اول و درجه اول تقسیم مى شود به قطب مسلط و حاکم و بهره کش , و قطب محکوم و بهره ده و به اسارت گرفته شده . قطب حاکم همان است که قرآن از آنها به[ ( مستکبرین]( تعبیر مى کند و قطب محکوم آنان هستند که قرآن آنان را[ ( مستضعفین]( مى خواند . سایر تقسیمات از قبیل تقسیم به مؤمن و کافر یا موحد و مشرک یا صالح و فاسد جنبه فرعى دارد . یعنى استکبار و بهره کشى است که به کفر , شرک , نفاق , و امثال اینها منجر مى شود و متقابلا استضعاف شدگى است که در جهت ایمان , هجرت , جهاد , صلاح , اصلاح و امثال اینها مى کشاند
جامعة وتاریخ ص46
مقام و منزلت زن در قرآن
مقام زن در اسلام چنان است که در قرآن کریم سومین سوره مفصل به نام "النساء" نامیده شده است و در ده سوره دیگر مسائلی مربوط به حقوق و منزلت زنان است و همه جا در خطابات عام آنان مورد خطابند و همچنین می توان از بسیاری از مفاهیم قرآن می توان نکات مهمی را در این رابطه استنباط کرد و می توان این ادعای دروغ را که اسلام برای زن ارزشی قائل نیست بدینوسیله بطور کلی منتفی دانست .
اسلام زن را بعنوان مسئله مهم زندگی و متمم حیات انسانی در مسائل اجتماعی ، اخلاقی و قانونی خود جا داده و او را به عنوان عضو موثر جامعه دانسته است .
پیامبر اکرم صلوات الله علیه و اله آنگاه که از زنان بیعت گرفت به آنان اعلام کرد شما از عناصر اصلی اجتماع و ارکان بنیادی جامعه هستید و برای حفظ و سلامت آن باید به میزان سهم خود از آن پاسداری نمائید .
یا ایها النبی اذا جاءک المومنات یبایعنک ....
ای پیامبر اگر زنان مومنه آمدند تا با تو بیعت کنند ، (اینکه) با خداوند شریک نگیرند و دزدی نکنند ، و زنا نکنند ، و فرزندان خود را نکشند (سقط جنین نکنند ) و تهمتی نسازند ، از آنچه میان دست و پای ایشان است ( فرزند غیر را به شوی خود نسبت ندهند ) و در نیکوکاری ها از تو پیروی کنند ، با ایشان بیعت کن و برای ایشان از خداوند آمرزش خواه ، بدرستی که خداوند آمرزنده و مهربان است . سوره ممتحنه آیه 12
زن بعنوان موجودی زیبا ، ظریف ، مستقل ، آرامی بخش ، با تقدس دختری ، همسری ، خواهری و مادری در مسیر تکامل جامعه است و تا ارزش خود را نشناسد و یا جامعه از موهبت او محروم باشد، انحطاط قطعی آن جامعه را بدنبال خواهد داشت .
و الله جعل لکم من انفسکم ازواجا و جعل لکم من ازواجکم بنین و حفده و رزقکم من الطیبات افبالباطل یؤمنون و بنعمت الله یکفرون سوره نحل آیه 27
بسیاری از تکالیف مشخص شده برای زنان و مردان یکسان بوده و تفاوت های موجود مربوط به نقش ، ظرفیت و لیاقت هریک بوده و حقوق آنان نیز بر این اساس معین شده است .
یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بثّ منهما رجالا کثیرا و نساء و اتقوا الله الذی تسائلون به و الارحام ان الله کان علیکم رقیبا - نساء آیه 1
ای مردم پروا کنید از خداوندی که شما را از نفس و ریشه واحد و یگانه آفرید پس از آن از همان ریشه همسرش را آفرید و از آن دو مردان و زنان فراوانی را پدید آورد و پروا کنید از خداوندی که به او همدیگر را سوگنند می دهید و پروا کنید از خویشاوندان ، بدرستی که خداوتد بر شما ناظر و رقیب است .
ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لایات لاولی الالباب * الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک و قنا عذاب النار * ... فاستجاب لهم ربهم انی لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی بعضکم من بعض فالذین هاجروا و اخرجوا من دیارهم و اوذوا فی سبیلی و قاتلوا و قتلوا لاکفرن الله سئیاتهم و لادخلنهم جنات تجری من تحتها الانهار ثوابا من عند الله و الله عنده حسن الثواب - آل عمران آیات 190 تا 195
یوم تری المومنین و المومنات یسعی نورهم بین ایدیهم و بایمانهم بشریکم الیوم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها ذلک هو الفوز العظیم - حدید آیه 12
بنابراین زن و مرد در بهره مندی از کسب و سعی و تلاش و پاداش عبادت و الزلم به وظایف و مسئولیت ها مساویند .
و لا تمنوا ما فضل الله به بعضکم علی بعض للرجال نصیب مما کسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن واسئلوا الله من فضله ان الله کان بکل شیء علیما _ نساء 32
هر کس متناسب با شرایط خلقت خود از خزانه بی پایان الهی بهره ای دارد که باید از فضل و احسان خداوند آنرا جستجو کند و تمنای بی جا نیز نداشته باشد و مرد و زن هر کدام وظایف محوله را از نظر فردی و اجتماعی ایفا نمایند .
و لهن مثل الذی علیهن بالمعروف و للرجال علیهن درجه و الله عزیز حکیم _ بقره آیه 228
درجه خاص مرد بر زن امتیازی است که از نظر مرد بودن و قدرت ، کفالت و رعایت و ...مسئولیت های اجتماعی داراست و باید در جهت حفظ و آرامش و رفاه خانواده و جامعه صرف گردد و هرگز نشانه کرامت بیشتر او نسبت به زن قلمداد نمی شود زیرا :
ان اکرمکم عند الله اتقیکم
زن نیز به نوبه خود با توجه به آیه فوق امتیازات خاصی را داراست که منحصر به وجود او و متناسب با خاصه های وجودی و تکوینی اش می باشد .
در قرآن کریم مردان و زنان با القاب مساوی و همسان یاد شده اند که بر نقش و جایگاه هر یک در جامعه و مساوی بودن آنان در اصل تکلیف تاکید دارد .
ان المسلمین و المسلمات و المؤمنین و المؤ منات والقانتین و القانتات و الصادقین و الصادقات و الصابرین و الصابرات و الخاشعین و الخاشعات و المتصدقین و المتصدقات و الصائمین و الصائمات و الحافظین لفروجهم و الحافظات و الذاکرین الله کثیرا و الذاکرات اعدّ لهم مغفره و اجرا عظیما - احزاب آیه 35
ان المصدقین و المصدقات و اقرضوا الله قرضا حسنا یضاعف لهم و لهم اجر کریم - حدید 18
در بعضی از آیات قرآن می توان به برتری زن بر مرد استنباط نمود که این امر وظایف آنان را نسبت به جامعه سنگین تر می نماید.
اذ قالت امرأه عمران رب انی نذرت لک ما فی بطنی محررا فتقبل منی انک انت السمیع العلیم * فلما و ضعتها قالت رب انی وضعته انثی و الله اعلم بما وضعت و لیس الذکر کالانثی و انی سمیتها مریم و انی اعیذها بک و ذریتها من الشیطان الرجیم - آل عمران آیات 35 و 36
در ادامه این گفتگو خداوندد می فرماید : فتقبلها ربها بقبول حسن و انبتها نباتا حسنا ....
در آیه فوق ( لیس الذکر کالانثی ) به برتری زن بر مرد اشاره دارد که از نظر قرب و نزدیکی او به بارگاه لطف و احسان پروردگار عالم است .
اما در مورد اختلافات حقوقی زن و مرد دلایل متعددی ذکر شده که از جمله آن روایت زیر است :
از امام محمد باقر علیه السلام پرسیدند چرا زن ضعیف و مسکین یک سهم از ارث می برد و مرد دو سهم ؟
حضرت فرمودند : زیرا بر زن جهاد و نفقه و خونبها نیست و اینها همه بر عهده مرد است
حق هر کس باید متناسب با توجه به مسئولیت و نقش او در جامعه تعیین شود و جامعه ای که زن را به تلاش برای کسب در آمد چون مردان از خانه به بیرون کشانده ، سِمَت مادری و زن بودن و نقش های اساسی تربیتی و مدیریتی او را نادیده بگیرد ، اجتماع کامل و ایده آلی نیست . اسلام برای این نقش اهمیت فوق العاده ای قائل شده و جنبه های معنوی تربیتی را عمدتا به او سپرده است .
و وصینا الانسان بوالدیه احسانا حملته امه کرها و وضعته کرها و حمله و فصاله ثلثون شهرا حتی اذا بلغ اشده و بلغ اربعین سنه قال رب اوزعنی ان اشکر نعمتک التی انعمت علی و علی والدی و ان اعمل صالحا ترضیه و اصلـــح لی فی ذریتـی انی تبت الیک و انی من المسلمین - احقاف آیه 15
امام رضا علیه السلام می فرمایند :
"و بدان حق مادر ، لازم ترین حقوق و واجب ترین آنهاست زیرا او باری را برداشته که هیچ کس بر نمی دارد و فرزند را حفظ کرد ، با گوش و چشم و سایر اندامها ، در حالی که به این کار شاد و خوشرو بود ، با همه دشواریهایی که هیچ کس بر آن تاب و و شکیبائی ندارد فرزند خود را حمل کرد ، راضی شد که خود گرسنه بماند و او سیر شود ، و خود تشنه بماند و او سیراب گردد ، و خود برهنه بماند و اورا بپوشاند و خود در آفتاب بماند و او را سایه دهد ، پس باید شکر از او و نیکوئی به او ، به این اندازه باشد ، هر چند طاقت ادای کمترین حق او را ندارید ، مگر به یاری خداوند "
وجوه اختلافات حقوقی بین زن و مرد بواسطه شرایط روحی و تکوینی او و در راستای نقش او در جامعه است و این به معنای بها ندادن و کم ارزش قلمداد کردن او نیست . چنانچه خداوند متعال در ضمن بر شمردن دعاها متقین دعا در باره همسر را در صدر آنها قرار داده است
و الذین یقولون ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قره اعین و اجعلنا للمتقین اماما - فرقان 75
مقام والاى مادر در قرآن
کتاب: زن در آینه جلال و جمال صفحه 177
نویسنده: آیة الله عبدالله جوادى آملى
نوع دستورهایى که اسلام به زن ومرد مىدهد، در عین حال که یک راه مشترکى براى هر دو قائل است ولى راه مخصوص را هم از نظر دور نمىدارد، وقتى احترام به پدر ومادر را بازگو مىکند، براى گرامى داشت مقام زن، نام مادر را جداگانه وبالاستقلال طرح مىکند. قرآن کریم مىفرماید:
اما یبلغن عندک الکبر احدهما او کلاهما فلا تقل لهما اف و لا تنهرهما و قل لهما قولا کریما (1)
اگر یکى از آن دو یا هر دو، در کنار تو به سالخوردگى رسیدند به آنها حتى «اوف» مگو وبه آنها پرخاش مکن و با آنها سخنى شایسته بگوى.
ودر بخشى دیگر مىفرماید: ما سفارش کردیم به انسان که احسان را نسبتبه پدر و مادر فراموش نکند:
و وصینا الانسان بوالدیه احسانا (2)
وانسان را نسبتبه پدر ومادرش به احسان سفارش کردیم.
و قضى ربک الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا (3)
پروردگار تو مقرر کرد که جز او را مپرستید وبه پدر ومادر خود احسان کنید. ودر جاى دیگر احسان به پدر ومادر را در کنار عبادت حق یاد مىکند:
ان اشکر لی و لوالدیک (4)
شکر گزار من وپدر ومادرت باش.
اما با همه این تجلیلهاى مشترک، وقتى مىخواهد از زحمات پدر ومادر یاد کند، از زحمت مادر سخن مىگوید، نه از زحمت پدر، آنجا که مىفرماید:
و وصینا الانسان بوالدیه احسانا حملته امه کرها و وضعته کرها و حمله و فصاله ثلاثون شهرا (5)
زحمات سى ماهه مادر را مىشمارد، که: دوران باردارى، زایمان، ودوران شیرخوراگى براى مادر دشوار است. وهمه اینها را به عنوان شرح خدمات مادر ذکر مىکند. قرآن کریم به هنگام یادآورى زحمات حتى اشارهاى هم به این موضوع ندارد که: پدر زحمت کشیده است.
بنابراین، آیات قرآن که در مورد حق شناسى از والدین آمده استبر دو قسم است: یک قسم حق شناسى مشترک پدر ومادر را بیان مىکند وقسم دیگر، آیاتى است که مخصوص حق شناسى مادر است، قرآن کریم اگر درباره پدر حکم خاصى بیان مىکند فقط براى بیان وظیفه است، نظیر:
و على المولود له رزقهن و کسوتهن بالمعروف (6)
خوراک وپوشاک مادران به طور شایسته به عهده پدر فرزند است.
ولیکن هنگامى که سخن از تجلیل وبیان زحمات است، اسم مادر را بالخصوص ذکر مىکند.
پىنوشتها:
1. اسراء، 23.
2. احقاف، 15.
3. اسراء، 23.
4. لقمان، 14.
5. احقاف، 15.
6. بقره، 233.
وجود روح از دیدگاه قرآن
آیات متعدد
قرآن, نظریه روحیون و فلاسفه الهى را تإیید مى کند که معتقدند: روح, پدیده اى غیر مادى است و پدیده هاى روحى نمى تواند نتیجه فعالیت مغز و سلسله اعصاب, و معلول فعل و انفعال هاى فیزکى و شیمیایى بدن باشد.
وجوه اشتراک و تمایز انسان با سایر موجودات
مطالعه در انواع مختلف موجودات در عالم خلقت و آفرینش از جمادات و نباتات و حیوانات و انسانها و... ما را به این حقیقت, راهنمائى مى کند که انسان با این موجودات در مواردى مشترک است از قبیل جسمیت و داشتن مکان و زمان و حادث بودن و غیر اینها از صفات مشترک.
اما در مواردى انسان ویژگى هایى دارد که سایر موجودات مادى و محسوس آن را ندارند و این, حقیقتى است که همه انسانها در سراسر جهان باوجود اختلاف در رنگ و حجم و نژاد و سفید و سیاه داراى هر زبانى خاص بوده باشد, اروپائى, آمریکائى, آسیائى و افریقائى و... آن را درک مى کنند و مى دانند و در آن شکى وجود ندارد مثلا ما فهم داریم, تصور مى کنیم, تصمیم مى گیریم, اراده داریم, عشق مى ورزیم و متنفر مى شویم و سایر صفات خاص انسانها.
ولى گیاهان و سنگها(یعنى نباتات و جمادات) این ویژگى ها را ندارند بنابراین میان ما و آنها یک تفاوت اصولى وجود دارد پس ما مبدإئى داریم که آنها آن را ندارند ولى هر آنچه را که آنها دارند, ما نیز داریم یعنى ما هم جسم هستیم و هم رشد و نمو مى کنیم و علاوه بر این مبدإئى در باطن انسانها وجود دارد که سایر موجودات حتى انواع حیوانات آن را ندارند و از اینجا معلوم مى شود که آثار و حالات و صفاتى در انسانها وجود دارد که در سایر موجودات این ویژگى دیده نمى شود و آن مبدإ خلاق و یا ویژگى انسان روح و نفس نامیده مى شود.
نه مادیها و نه هیچ دسته اى از انسانها هرگز منکر اصل وجود روح و روان نیستند, و به همین دلیل همه آنها روانشناسى(پسیکولوژى) و روان کاوى(پسیکانالیزم) را به عنوان یک علم مثبت مى شناسند.
این دو علم گرچه تقریبا از جهاتى مراحل طفولیت خود را مى گذرانند, ولى به هر حال از علومى هستند که در دانشگاه هاى بزرگ جهان به وسیله استادان و دانش پژوهان تعقیب مى شوند و موضوع اساسى این دو علم همان روان و روح مى باشد که دو حقیقت جداى از هم نیستند, بلکه مراحل مختلف یک واقعیت اند زیرا آنجا که سخن از ارتباط روح با جسم است و تإثیر متقابل این دو در یکدیگر بیان مى شود نام ((روان)) بر آن مى گذاریم و آنجا که پدیده هاى روحى قطع نظر از جسم, مورد بحث قرار مى گیرد, نام ((روح)) را براى آن بکار مى بریم.
سوال
پس این سوال مطرح است که اختلاف دامنه دار میان ماتریالیست ها(مادیها) از یکسو و فلاسفه متافیزیک و روحیون و الهیون از سوى دیگر در کجا است؟
پاسخ:
در این که مبدئى در انسان وجود دارد که سایر موجودات آن را ندارند و این که همه آثار و ویژگى هاى انسانها از آن مبدإ است, میان مادیون و الهیون اختلافى وجود ندارد, بلکه اختلاف در اینجا است که دانشمندان الهى و فلاسفه خداپرست و روحیون معتقدند غیر از موادى که جسم انسان را تشکیل مى دهد, حقیقت و گوهر دیگرى در باطن او نهفته است که از جنس ماده نبوده و مادى نمى باشد. اما بدن آدمى و تحت تإثیر مستقیم آن قرار دارد.
به عبارت دیگر: روح یک حقیقت ماوراى طبیعى است که ساختمان و فعالیت آن از ساختمان و فعالیت جهان ماده جدا است و درست است که دائما با جهان ماده در ارتباط است, ولى خاصیـت ماده را که همان جسم بودن و حجم و وزن داشتن و داراى زمان و مکان بودن است, ندارد.
در مقابل این عقیده, فلاسفه مادى قرار دارند آنها مى گویند که ما موجودى مستقل از ماده به نام روح یا نام دیگرى نداریم هرچه از حقیقت, موجود است همین بدن مادى جسمانى و با آثار فیزیکى و شیمیایى است و مى توان از آنها به نام مغز و اعصاب تعبیر آورد که بخش مهمى از اعمال حیاتى انسان را انجام مى دهند و مانند سایر اعضإ بدن مادى تحت قوانین مادى قرار دارند همچنین سایر اعضإ و جوارح و غدد موجود در انسان.
ماتریالیست ها معتقدند که سلسله اعصاب و مغز ما شبیه به غده هاى بزاقى و مانند آن, داراى فعالیت فیزیکى و شیمیایى هستند و همین فعالیت ها یعنى(فیزیکوشیمیایى) است که ما نام آن را ((پدیده هاى روحى)) مى نامیم. آنها مى گویند: هنگامى که مشغول فکر کردن هستیم یک سلسله امواج الکتریکى مخصوص از مغز ما, برمى خیزد. این امواج را امروز با دستگاههائى تعقیب کرده, روى کاغذ ثبت مى کنند به خصوص در تیمارستان هاى روانى با مطالعه روح این امواج, راه هاى شناخت دردها و درمان آنها را پى گیرى مى کنند, همه اینها مربوط به فعالیت مغز ما است.
پس این روح و پدیده هاى روحى چیزى جز خواص فیزیکى و فعل و انفعالات شیمیایى سلول هاى مغزى و عصبى ما نمى باشند. و براى اثبات ادعاى خود, دلیل هاى خاصى ارائه کرده اند که ما در مقالات گذشته آنها را ذکر کرده و مورد نقد و بررسى قرار داده ایم.
دلائل قرآنى
ولى آنچه در این مقاله تعقیب مى کنیم نظر قرآن و استدلال هاى آن بر وجود روح مجرد مى باشد.
یک سلسله آیات قرآن وجود دارد که ثابت مى کند در انسان حقیقتى وجود دارد غیر از بدن و خواص آن مثلا آیه: ((و لا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله إمواتا بل إحیإ عند ربهم یرزقون))(1).
((اى پیامبر هرگز گمان نبر کسانى که در راه خدا کشته شدند, مردگانند! بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند)).
از این آیه, مفسران و فلاسفه استفاده کرده اند که مبدئى در انسان غیر از جسم و بدن به نام روح وجود دارد زیرا واضح است که شهدإ و کسانى که در راه خدا کشته شده اند, جسم شان در این دنیا به جاى مانده است و آنچه نزد خدا وجود دارد, تنها روح و نفس انسانى است(2).
در حدیث آمده است که چون میت را بر تابوت حمل کنند روحش بالاى تابوت پرواز مى کند و مى گوید:
((اى زن و فرزند من مبادا دنیا, هم چنانکه مرا بازیچه خود ساخت, شما را نیز بازیچه خود سازد!))(3).
ادامه دارد
1. آل عمران, 69.
2. کتاب ((درباره فلسفه اسلامى, روش و تطبیق آن)) تإلیف: ابراهیم بیومى ترجمه عبدالمجید آیتى, چاپ اول, سال 1361, ص 129 - پیام قرآن, آیه الله مکارم شیرازى با همکارى جمعى از فضلإ حوزه, ج5, ص 292 - 288.
3. معالم اصول الدین, تإلیف رازى, ص 117