جرعه ای از معرفت . . .

وبلاگ طراحی شده نخستین جشنواره وبلاگ نویسی قرآنی ( توسط :مجتبی متین)

جرعه ای از معرفت . . .

وبلاگ طراحی شده نخستین جشنواره وبلاگ نویسی قرآنی ( توسط :مجتبی متین)

تأثیر قرآن در روح آدمی

تأثیر قرآن در روح آدمی

غربائى که به مکه مىآمدند چون معمولا براى طواف به مسجدالحرام مى رفتند , مشرکین به آنان توصیه مى کردند اگر مى روید بایستى پنبه در گوشتان محکم فرو کنید , تا مردیکه در سخنانش جادو است و مى ترسیم که شما را جادو کند , صدایش به گوش شما نرسد ! و براى این کار پنبه در اختیار آنان قرار مى دادند .

اتفاقا یکى از رؤساى مدینه به مکه آمده بود , و یکى از همین مکیها این توصیه را به او کرد . خودش چنین نقل مى کند , که چنان گوشهایم را پر از پنبه کردم که اگر دهل هم در گوشم مى زدند دیگر نمى شنیدم .

به مسجدالحرام آمدم و شروع کردم به طواف کردن . دیدم در آنجا مردى مشغول عبادت است که قیافه و چهره اش مرا جذب کرد . متوجه شدم که لبانش حرکت مى کند ولى من صداى او را نمى فهمم احساس کردم این همان شخص است .

ناگهان به این فکر افتادم که این چه حرفى است که اینها گفتند و من چرا باید از آنان بپذیرم بهتر اینست که من پنبه ها را در آورم و ببینم این مرد چه مى گوید : اگر حرف حسابى مى زند بپذیرم و گرنه زیر بار او نروم .

پنبه ها را درآوردم و به نزد او رفتم و به حرفهاى او گوش دادم , او آهسته آهسته آیات قرآن را مى خواند و من گوش مى کردم , چنان دلم را نرم کرد , که سر از پا نشناخته عاشق و شیفته او شدم .

این مرد از مؤمنین پایدار در تاریخ اسلام مى شود و جزء افرادى است که زمینه مهاجرت رسول الله را به مدینه فراهم مى سازد و اصولا نطفه اسلام مدینه و مهاجرت پیامبر در همین جلسه بسته شد ( 1 )

این اثر همان دلربائى و باصطلاح هنر و زیبائى قرآن است .


1 - داستان مربوط به اسعد بن زراره و ذکوان خزرجى است که از طرف قبیله خود براى جنگ با قبیله ( اوس ) به منظور تنظیم قرارداد نظامى بهمکه آمده

 

چرا جاى دور مى رویم ؟ قرآن نفوذ خارق العاده خودش را از چه دارد ؟ از زیبایى و فصاحتش قرآن مى توانست آن معنایى را که با اعماق روح انسان سرو کار دارد و به تعبیر خود قرآن[ ( مذکر]( است یعنى آنها را از درون انسان بیرون مى کشد , با یک عبارتهاى خیلى معمولى و ساده بیان بکند , ولى خداى اسلام و پیغمبر چون این کتاب معجزه باقى پیغمبر است , حقایقش را با زیبایى خارق العاده بیان کرده است به نظر شما فصاحت قرآن تاکنون چقدر اشک از مردم گرفته ؟ ! به تعبیر خود قرآن : & یخرون للاذقان سجدا . . . یخرون للاذقان یبکون & ( 1 ) افرادى که وقتى[ آیات قرآن را] مى شنوند , در حال گریه مى افتند و سجده مى کنند در دلهاى شب , آیات قرآن چقدر اشک ازمردم گرفته است ! در اثر این است که آن معانى در این لباس بسیار زیبا , آن حس جمال دوستى معنوى انسان را در اختیار مى گیرد و مسخر خودش مى کند . & و اذا سمعوا ما انزل الى الرسول ترى اعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق & ( 2 ) .

1 ) سوره اسراء , آیات 107 و 109 .

2 ) سوره مائده , آیه[ 83 ترجمه : و چون آیاتى را که به پیامبر فرستاده شده است بشنوند , مى بینى که اشک از دیدگانشان جارى مى شود زیرا حقانیت آن را شناخته اند] .

راه راست کدام است؟

راه راست کدام است؟

راه مستقیم، از نظر قرآن، پرستش خدا و تمسک به خداى سبحان و در راه اهل نعمت قرار گرفتن است. مراد اهل نعمت، در دیدگاه قرآن و سنت، همان انبیا و صدیقین و شهدا و صالحین و امامان معصوم(ع) است.1
راه راست چگونه محقق مى‏شود و انسان چگونه مى‏تواند در آن راه بیفتد؟ در این باره توضیح آیت‏الله جوادى آملى تقدیم مى‏گردد:
صراط مستقیم، تنها راه هدایت: انسان موجودى ایستا و بى‏حرکت نیست بلکه سالک و رونده است و مقصود این حرکت و سلوک نیز «لقاءالله» است. قرآن کریم خطاب به همه انسان‏ها مى‏فرماید: «یا ایها الانسان انک کادح الى ربک کدحاً فملاقیه»2. همه افراد بشر، مؤمن و کافر، «مسافر الى الله» هستند و همگى آنان به ملاقات پروردگارشان خواهند رسید؛ با این تفاوت که مؤمنان، جمال و مهر حق را ملاقات مى‏کنند و کافران جلال و قهر او را. یکى خدا را به وصف «ارحم‏الراحمین» ملاقات مى‏کند و دیگرى او را به وصف «اشدالمعاقبین» مى‏یابد.
در بین همه راه‏هایى که انسان مى‏تواند طى کند و به خداوند برسد، تنها یک راه «صراط مستقیم» و راه هدایت است و دیگر راه‏ها اعوجاجى و منحرفند. اگر کسى در راه درست و در صراط مستقیم حرکت کند، در پایان راه به خداى «ارحم‏الراحمین» مى‏رسد و اگر از بیراهه برود، باز هم به همان خدا مى‏رسد؛ ولى با وصف «اشد المعاقبین».
صراط مستقیم و نیز راه‏هاى انحرافى را کتب آسمانى و خصوصاً قرآن کریم معرفى کرده‏اند: «انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً4.» این انسان است که باید خودش راه مستقیم را انتخاب کند، یا از طریق نهر بزرگ صراط مستقیم به عمق دریا برسد و یا از طریق جویبارهاى پیچ در پیچ برود و در کناره‏هاى دریا بماند.
صراط مستقیم نزدیک‏ترین و سالم‏ترین راه رسیدن به خداوند است، بزرگراه آشکار هدایت است که هیچ‏گونه شک و تردید و ابهامى در آن وجود ندارد و اگر انسانى از صراط مستقیم خارج مى‏شود، براى وجود نقص در این راه نیست بلکه به دلیل ضعف خود او و وسوسه شیطان است.
«صراط» همان بزرگراه آشکار و روشن را مى‏گویند و «مستقیم» به چیزى گفته مى‏شود که نقص و کجى و اعوجاج درونى نداشته باشد. اگر راهى هموار نباشد و بخشى از آن فراز داشته باشد و بخشى نشیب، برخى از مقاطع آن قابل رفتن باشد و برخى غیر قابل رفتن، یکدست و یکسان نیست و نمى‏تواند صراط مستقیم باشد.
«صراط مستقیم» راهى است که خداى سبحان براى هدایت انسان معین کرده و آغاز این راه در درون فطرت الاهى همه انسان‏ها است و پایان آن لقاى خداوند است. کلمه «صراط» در همه آیات قرآنى به صورت مفرد آمده و تثنیه و جمع ندارد که این خود قرینه‏اى بر یگانگى و وحدت صراط مستقیم است. خداى سبحان - چنان که قبلاً گذشت - درباره اعجاز قرآن کریم فرمود: کتابى است که اختلاف درونى و کثرت و ناهماهنگى در آن راه ندارد و سر آن را «من عندالله» بودن قرآن بیان فرمود: «افلا یتدبرون القرآن ولو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً5.» راهى که از سوى خداوند براى هدایت بشر طراحى و تعیین شود، راهى که از خداوند واحد است و به سوى خداوند واحد هدایت مى‏کند؛ چنین راهى تعددپذیر نیست و لذا فرمود: «از این صراط مستقیم من تبعیت کنید و به دنبال سبل و راه‏هاى دیگر نروید6.» مقصود از «سبل» در این کریمه، سبل اعوجاجى و انحرافى است یعنى راه‏هایى که برخلاف صراط مستقیم باشند. اما در مقابل راه‏هاى کج، «سبل الله» نیز هست؛ یعنى راه‏هایى فرعى که به صراط مستقیم منتهى مى‏شوند. صراط مستقیم مانند خورشید است و سبل الاهى نورهایى که از جهات و زوایاى گوناگون به صراط مستقیم متصلند و به همین جهت مى‏فرماید: «کسانى که در راه ما و براى رسیدن به لقاى پروردگارشان به مجاهده مى‏پردازند به یقین آنان را به سبل و راه‏هاى فرعى خود هدایت مى‏کنیم‏7.»
صرف این که کلمه صراط در قرآن به طور «نکره» یاد شده دلیل تعدد صراط مستقیم نیست و هر پیامبر، صراط مستقیم خود را دارد، بلکه همه مکاتب و همه آورندگان آن مکاتب بر یک صراط مستقیم‏اند.
تصویر صراط مستقیم در قرآن: قرآن کریم «صراط مستقیم» را به دو گونه ترسیم کرده؛ در برخى از آیات آن را به صورت راهى افقى تصویر نموده است و در برخى دیگر به صورت راهى عمودى. در کریمه‏اى مى‏فرماید: «آنان که به قیامت ایمان ندارند از صراط مستقیم منحرفند8». و در کریمه دیگرى مى‏فرماید: «قل اننى هدانى ربى الى صراط مستقیم دیناً قیماً ملة ابراهیم حنیفاً9.» «حنیف» در مقابل «جنیف» است. اگر کسى در راهى که مى‏رود تمام تلاشش این باشد که به سمت چپ و راست جاده گرایش داده باشد، او را جنیف مى‏گویند؛ یعنى اهل جنف و گرایش به انحراف است؛ و چنین شخصى، اگر مراقب نشود، منحرف خواهد شد. اما رونده‏اى که تمام تلاشش این است که در وسط جاده حرکت کند و این حالت را حفظ کند، او را «حنیف» مى‏گویند.
این آیات کریمه، صراط مستقیم را به صورت راهى افقى ترسیم کرده که دو طرف آن انحراف است و تنها راه وسطى راه هدایت است و لذا از حضرت امیرالمؤمنین(ع) آمده است: «چپ و راست گمراهى است و راه وسطى همان جاده و صراط مستقیم است و دو طرف آن ضلالت است و تمام کتاب‏هاى آسمانى و آثار نبوت پیامبران بر همان صراط است...10.»
و در سوره «طه» به جاى صفت «مستقیم» صفت «سوى» را براى صراط ذکر مى‏فرماید: «اى پیامبر، بگو به مخالفان که مترصد و منتظر باشید که به زودى خواهید دانست چه کسى از اصحاب صراط سوى است و چه کسى هدایت یافته است‏11.»
«صراط سوى» یعنى بزرگراه هدایتى که در حالت توسط و اعتدال قرار دارد و عارى از هرگونه انحراف است.
در کریمه دیگرى نیز مى‏فرماید: «افمن یمشى مکباً على وجهه اهدى امن یمشى سویاً على صراط مستقیم؛ آیا آن که بیراهه مى‏رود و افتان و خیزان و بر روى خود حرکت مى‏کند هدایت یافته‏تر است یا آن که به صورت سوى و در صراط مستقیم حرکت مى‏کند؟12.»
قرآن کریم تصویر دقیق‏ترى را نیز از صراط مستقیم ارائه کرده که همان تصویر «عمودى و صعودى» آن است. در آیه‏اى مى‏فرماید: طغیان و تجاوز نکنید؛ زیرا هر کس طغیان کند، غضب من بر او حلال مى‏گردد و در او حلول مى‏کند و هر کس که مستحق عذاب من گردد، سقوط خواهد کرد: «ولا تطغوا فیه فیحل علیکم غضبى و من یحلل علیه غضبى فقد هوى‏13.»
«هُوِى» که مصدر فعل «هَوى‏» است، به معناى سقوط و فرو افتادن است و سقوط در مسیر و طریق عمودى رخ مى‏دهد نه در راه افقى. مثلاً وقتى که انسان از طنابى بالا مى‏رود اگر رها شده بیفتد، مى‏گویند سقوط کرده و آن گاه که بر جاده افقى حرکت مى‏کند، رهایى و جدایى وى را انحراف مى‏گویند.
قرآن کریم، انسان را در حال صعود به سوى خداوند مى‏داند. لذا مى‏فرماید: «واعتصموا بحبل الله جمیعاً ولا تفرقوا14.» چون خداوند عَلىّ و متعالى است و طنابى که از طرف او آویخته شده از بالا به پایین است، اعتصام به آن طناب براى صعود به بالا است. البته در طناب صاعد نیز انحراف به چپ یا راست مطرح است، لیکن انحراف از آن همراه با سقوط است.
تعبیر قرآن درباره کلمه طیبه نیز همین است که صعود مى‏کند و به سوى خدا بالا مى‏رود: «اگر کسى عزت و بزرگى را مى‏خواهد باید بداند که همه عزت از خدا و نزد خدا است و اگر کسى مى‏خواهد به این عزت برسد، عقاید پاک و طوبى و عمل صالح است که راه تکامل عمودى را مى‏توان با آن طى کرد و بالا رفت تا عنداللهى شد و به نزد خداوند رسید و آن گاه جلوه‏اى از عزت خداوند نصیب او مى‏شود.15»
قرآن و عترت، دو ظهور صراط مستقیم: قرآن کریم، صراط مستقیم را دین قیمى مى‏داند که خود ایستاده و پیروان خود را به ایستادگى مى‏رساند. خداى سبحان به پیامبر اکرم(ص) مى‏فرماید: «اى پیامبر، بگو به درستى که پروردگارم مرا به صراط مستقیمى دعوت نموده که دین قیم است به دینى که خود ایستاده و هم پیروانش را به ایستادگى مى‏رساند که همان روش حنیف و متعادل و میانه ابراهیم خلیل(س) باشد16.»
همه ادیان الاهى تا قبل از آمدن دین دیگرى صراط مستقیم هستند، لیکن چون برجسته‏ترین روش را ابراهیم خلیل(ع) نشان داده، قرآن کریم دین را به روش او نسبت مى‏دهد و چون صراط مستقیم دین الاهى است.قرآن کریم که بیان کننده دین الاهى است و امام معصوم(س) که قرآن ناطق و قرآن ممثّل است، هر دو صراط مستقیم‏اند؛ و از این‏رو در روایات، صراط مستقیم بر قرآن و بر امام تطبیق شده است.
همان‏طور که گفته شد، صراط مستقیم بزرگراه آشکار و نزدیک‏ترین راه حنیف و متعادل به سوى خداوند است و اگر بر قرآن و امام معصوم تطبیق شده، براى آن است که هر کس به دنبال این دو حرکت کند، یقیناً با سلامتى به مقصدش مى‏رسد.
از امام صادق(ع) درباره صراط سؤال شد. آن حضرت فرمودند: «صراط راه رسیدن به معرفةالله است. صراطى در دنیا داریم و صراطى در آخرت. آن صراطى که در دنیا است، همان امام واجب‏الاطاعة است که هر کس در دنیا او را بشناسد و به هدایت او اقتدا کند، در آخرت از روى صراطى که پلى است بر روى جهنم عبور مى‏کند و کسى که امام را در دنیا نشناسد، پایش از صراط آخرت مى‏لغزد و به جهنم مى‏افتد17.»
صراط در قیامت به صورت پلى در خواهد آمد که بر روى جهنم قرار دارد و انسان به ناچار باید از روى آن عبور کند. آن کس که در دنیا صراط مستقیم را به آسانى و با رغبت در درون خود پیمود، پیرو قرآن و مطیع امام و از اصحاب صراط السوى بود، آن جا هم «کالبرق الخاطف»(برق جهنده) از این پل مى‏گذرد و مشکلى ندارد؛ ولى اگر در دنیا گاهى اهل دیانت بود و گاهى اهل انحراف نتیجه‏اش، این است که در آن صراط هم گاهى مى‏افتد و گاه برمى‏خیزد. در دنیا چنین است تا رحمت الاهى در آخرت با او چه کند.
لازم است توجه شود که صراط مستقیم بیش از یکى نیست، لیکن آن واحد حقیقى گاهى به صورت کتاب تدوینى ظهور مى‏کند مانند قرآن و زمانى به صورت کتاب تکوینى جلوه‏گر مى‏شود، مانند عترت؛ چون معصومین(ع) یک نورند و حقیقت قرآن هم خلق رسول اکرم است، پس حقیقت قرآن همان خلق اهل بیت عصمت(ع) خواهد بود و عصاره آن در قیامت ظهور ویژه دارد که براى اهل محشر متمثل مى‏شود.
قرآن و عترت حبل الاهى‏اند: سیر تکاملى انسان به سوى خداوند سیرى صعودى است. از همین‏رو، خداى سبحان مى‏فرماید: «همه با هم به حبل خدا معتصم شوید18.» کوهنوردان براى صعود بر صخره‏هاى بلند، نیازمند طناب و دستگیره هستند تا سقوط نکنند. در آیه کریمه دیگرى مى‏فرماید: «هر کس به خداوند و به حبل و دین او اعتصام جوید به طور قطع به صراط مستقیم هدایت مى‏شود.»19
«حبل‏الله» همان دین خدا است که از عقاید و اخلاق و احکام تشکیل شده است؛ و دین حقیقت واحدى است که در قرآن و عترت ظهور کرده و قرآن و عترت بیان تفصیلى رسول اکرم(ص) هستند. در بعضى از نقل‏هاى حدیث متواتر و مشهور «ثقلین» آمده است که «هما حبلان» یعنى این دو، کتاب و عترت، حبل الاهى هستند.20

پى‏نوشت:
1. فاتحه(1): 6و7؛ آل عمران(3):101
ù51
؛ نساء(4):69.
2. انشقاق(84): 6.
3. انسان(76): 3.
4. نساء(4): 82.
5. انعام(6): 153.
6. عنکبوت(29): 69.
7. مؤمنون(23): 74.
8. انعام(6): 161.
9. نهج‏البلاغه، خطبه 16.
10. طه(20): 135.
11. ملک(67): 22.
12. طه(20): 81.
13. آل عمران(3): 103.
14. فاطر(35): 10.
15. انعام(6):161.
16. بحار، ج 8، ص 66.
17. آل عمران(3): 103.
18. آل عمران(3): 101.
19. قرآن در قرآن، تفسیر موضوعى قرآن، رسالت قرآن، ص‏216-214
ù203-199.

شیوه قرآن در معرفى الگو

شیوه قرآن در معرفى الگو

قرآن آنجا که افرادى را به عنوان[ ( اسوه]( ذکر مى کند , توجهى به شخصیت دنیایى آنها ندارد , شخصیت اخلاقى و انسانى را در نظر مى گیرد , آنچنانکه از غلام سیاهى به نام لقمان که نه در شمار پادشاهان است و نه در شمار فیلسوفان معمولى شهره به فیلسوفى و نه در شمار ثروتمندان بلکه برده اى است روشن بین , به نام[ ( حکیم]( یاد مى نماید و او را به[ ( حکمت]( در جهان علم مى کند . از این قبیل است[ ( مؤمن]( آل فرعون و[ ( مؤمن]( آل یاسین .

عناوین اجتماعى قرآن

عناوین اجتماعى قرآن

لغات اجتماعى قرآن دوگونه است : بعضى از لغات اجتماعى مربوط است به یک پدیده اجتماعى , مثل : ملت , شریعت , شرعة , منهاج , سنت و امثال اینها . ولى یک عده لغات دیگر لغاتى است که عنوان اجتماعى براى همه یا گروههایى از انسانها به شمار مى رود . این لغات است که وجهه نظر قرآن را مى تواند مشخص کند . مانند : قوم , امت , ناس , شعوب , قبایل , رسول , نبى , امام , ولى , مؤمن , کافر , منافق , مشرک , مذبذب , مهاجر , مجاهد , صدیق , شهید , متقى , صالح , مصلح , مفسد , آمر به معروف , ناهى از منکر , عالم , ناصح , ظالم , خلیفه , ربانى , ربى , کاهن , رهبان , احبار , جبار , عالى , مستعلى , مستکبر , مستضعف , مسرف , مترف , طاغوت , ملا , ملوک , غنى , فقیر , مملوک , مالک , حر , عبد , رب و . . .

البته لغاتى دیگر به ظاهر مشابه اینها هست مانند : مصلى , مخلص , صادق , منفق , مستغفر , تائب , عابد , حامد و امثال اینها , اما این لغات صرفا به عنوان بیان یک سلسله[ ( افعال]( ذکر شده نه به عنوان یک سلسله گروهها . از این رو در این لغات احتمال اینکه بیانگر گروهها و تقسیمات و قطبهاى اجتماعى باشند نمى رود .

لازم است آیاتى که لغات دسته اول را ذکر کرده اند , خصوصا در آنچه مربوط به جهت گیریهاى اجتماعى است , مورد بررسى و مطالعه دقیق قرار گیرد تا روشن گردد که همه اینها را در دو گروه مى توان جا داد و یا در گروه ها ى متعدد باید جا داده شود و اگر فرضا همه اینها در دو گروه جا داده مى شود , مشخص اصلى آن دو گروه چیست ؟ مثلا آیا مى شود همه آنها را در دو گروه مؤمن و کافر که مشتمل بر جهت گیرى اعتقادى است و یا در دو گروه غنى و فقیر که نمایانگر وضع اقتصادى است , جا داد ؟ و به عبارت دیگر , باید دید این تقسیمات در نهایت امر به یک تقسیم اصلى برمى گردد و سایر تقسیماتهمه فرعى و شاخه اى است یا نه ؟ و اگر به یکتقسیم برمى گردد آن تقسیم اصلى چیست ؟

برخى مدعى هستند که برداشت قرآن از جامعه برداشت دو قطبى است . از نظر قرآن جامعه در مرتبه اول و درجه اول تقسیم مى شود به قطب مسلط و حاکم و بهره کش , و قطب محکوم و بهره ده و به اسارت گرفته شده . قطب حاکم همان است که قرآن از آنها به[ ( مستکبرین]( تعبیر مى کند و قطب محکوم آنان هستند که قرآن آنان را[ ( مستضعفین]( مى خواند . سایر تقسیمات از قبیل تقسیم به مؤمن و کافر یا موحد و مشرک یا صالح و فاسد جنبه فرعى دارد . یعنى استکبار و بهره کشى است که به کفر , شرک , نفاق , و امثال اینها منجر مى شود و متقابلا استضعاف شدگى است که در جهت ایمان , هجرت , جهاد , صلاح , اصلاح و امثال اینها مى کشاند

جامعة وتاریخ ص46

مقام و منزلت زن در قرآن

مقام و منزلت زن در قرآن

آنچه در زیر از نظر می گذرد خلاصه ای است از دیدگاه مکتب رهائی بخش اسلام در مورد جایگاه زن که با توجه به بخشی از سور و آیات قرآن کریم تنظیم شده است .

مقام زن در اسلام چنان است که در قرآن کریم سومین سوره مفصل به نام "النساء" نامیده شده است و در ده سوره دیگر مسائلی مربوط به حقوق و منزلت زنان است و همه جا در خطابات عام آنان مورد خطابند و همچنین می توان از بسیاری از مفاهیم قرآن می توان نکات مهمی را در این رابطه استنباط کرد و می توان این ادعای دروغ را که اسلام برای زن ارزشی قائل نیست بدینوسیله بطور کلی منتفی دانست .

اسلام زن را بعنوان مسئله مهم زندگی و متمم حیات انسانی در مسائل اجتماعی ، اخلاقی و قانونی خود جا داده و او را به عنوان عضو موثر جامعه دانسته است .

پیامبر اکرم صلوات الله علیه و اله آنگاه که از زنان بیعت گرفت به آنان  اعلام کرد شما از عناصر اصلی اجتماع و ارکان بنیادی جامعه هستید و برای حفظ و سلامت آن باید به میزان سهم خود از آن پاسداری نمائید .

یا ایها النبی اذا جاءک المومنات یبایعنک ....

ای پیامبر اگر زنان مومنه آمدند تا با تو بیعت کنند ، (اینکه) با خداوند شریک نگیرند و دزدی نکنند ، و زنا نکنند ، و فرزندان خود را نکشند (سقط جنین نکنند ) و تهمتی نسازند ، از آنچه میان دست و پای ایشان است ( فرزند غیر را به شوی خود نسبت ندهند ) و در نیکوکاری ها از تو پیروی کنند ، با ایشان بیعت کن و برای ایشان از خداوند آمرزش خواه ، بدرستی که خداوند آمرزنده و مهربان است .  سوره ممتحنه آیه 12

زن بعنوان موجودی زیبا ، ظریف ، مستقل ، آرامی بخش ، با تقدس دختری ، همسری ، خواهری و مادری در مسیر تکامل جامعه است و تا ارزش خود را نشناسد و یا جامعه از موهبت او محروم باشد، انحطاط قطعی آن جامعه را بدنبال خواهد داشت .

و الله جعل لکم من انفسکم ازواجا و جعل لکم من ازواجکم بنین و حفده و رزقکم من الطیبات افبالباطل یؤمنون و بنعمت الله یکفرون  سوره نحل آیه 27       

بسیاری از تکالیف مشخص شده برای زنان و مردان یکسان بوده و تفاوت های موجود مربوط به نقش ، ظرفیت و لیاقت هریک بوده و حقوق آنان نیز بر این اساس  معین شده است .

یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بثّ منهما رجالا کثیرا و نساء و اتقوا الله الذی تسائلون  به و الارحام ان الله کان علیکم رقیبا   -  نساء آیه 1

ای مردم پروا کنید از خداوندی که شما را از نفس و ریشه واحد و یگانه آفرید پس از آن از همان ریشه همسرش را آفرید و از آن دو مردان و زنان فراوانی را پدید آورد و پروا کنید از خداوندی که به او همدیگر را سوگنند می دهید و پروا کنید از خویشاوندان ، بدرستی که خداوتد بر شما ناظر و رقیب است .

ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لایات لاولی الالباب * الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک و قنا عذاب النار * ... فاستجاب لهم ربهم  انی لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی بعضکم من بعض فالذین هاجروا و اخرجوا من دیارهم و اوذوا فی سبیلی و قاتلوا و قتلوا لاکفرن الله سئیاتهم و لادخلنهم جنات تجری من تحتها الانهار ثوابا من عند الله و الله عنده حسن الثواب -  آل عمران آیات 190 تا 195

یوم تری المومنین و المومنات یسعی نورهم بین ایدیهم و بایمانهم بشریکم الیوم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها ذلک هو الفوز العظیم  - حدید آیه 12

بنابراین زن و مرد در بهره مندی از کسب و سعی و تلاش و پاداش عبادت و الزلم به وظایف و مسئولیت ها مساویند .

و لا تمنوا ما فضل الله به بعضکم علی بعض للرجال نصیب مما کسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن واسئلوا الله من  فضله ان الله  کان بکل شیء علیما   _  نساء 32

هر کس متناسب با شرایط خلقت خود از خزانه بی پایان الهی بهره ای دارد که باید از فضل و احسان خداوند آنرا جستجو کند و تمنای بی جا نیز نداشته باشد و مرد و زن هر کدام وظایف محوله را از نظر فردی و اجتماعی ایفا نمایند .

و لهن مثل الذی علیهن بالمعروف و للرجال علیهن درجه و الله عزیز حکیم   _ بقره آیه 228   

درجه خاص مرد بر زن امتیازی است که از نظر مرد بودن و قدرت ، کفالت و رعایت و ...مسئولیت های اجتماعی داراست و باید در جهت حفظ و آرامش و رفاه خانواده و جامعه صرف گردد و هرگز نشانه کرامت بیشتر او نسبت به زن قلمداد نمی شود زیرا :

ان اکرمکم عند الله اتقیکم

زن نیز به نوبه خود با توجه به آیه فوق امتیازات خاصی را داراست که منحصر به وجود او و متناسب با خاصه های وجودی و تکوینی اش می باشد .

در قرآن کریم مردان و زنان با القاب مساوی و همسان یاد شده اند که بر نقش و جایگاه هر یک در جامعه  و مساوی بودن آنان در اصل تکلیف تاکید دارد .

ان المسلمین و المسلمات و المؤمنین و المؤ منات والقانتین و القانتات و الصادقین و الصادقات و الصابرین و الصابرات و الخاشعین و الخاشعات و المتصدقین و المتصدقات و الصائمین و الصائمات و الحافظین لفروجهم و الحافظات و الذاکرین الله کثیرا و الذاکرات اعدّ لهم مغفره و اجرا عظیما   - احزاب آیه 35

ان المصدقین و المصدقات و اقرضوا الله قرضا حسنا یضاعف لهم و لهم اجر کریم - حدید 18

در بعضی از آیات قرآن می توان به برتری زن بر مرد استنباط نمود که این امر وظایف آنان را نسبت به جامعه سنگین تر می نماید.

اذ قالت امرأه عمران رب انی نذرت لک ما فی بطنی محررا فتقبل منی انک انت السمیع العلیم * فلما و ضعتها قالت رب انی وضعته انثی و الله اعلم بما وضعت و لیس الذکر کالانثی و انی سمیتها مریم و انی اعیذها بک و ذریتها من الشیطان الرجیم  - آل عمران آیات 35 و 36

در ادامه این گفتگو خداوندد می فرماید : فتقبلها ربها بقبول حسن و انبتها نباتا حسنا ....

 در آیه فوق ( لیس الذکر کالانثی )  به برتری زن بر مرد اشاره دارد که از نظر قرب و نزدیکی او به بارگاه لطف و احسان پروردگار عالم است .

اما در مورد اختلافات حقوقی زن و مرد دلایل متعددی ذکر شده که از جمله آن روایت زیر است :

از امام محمد باقر علیه السلام پرسیدند چرا زن ضعیف و مسکین یک سهم از ارث می برد و مرد دو سهم ؟

حضرت فرمودند : زیرا بر زن جهاد و نفقه و خونبها نیست و اینها همه بر عهده مرد است

حق هر کس باید متناسب با توجه به مسئولیت و نقش او در جامعه تعیین شود و جامعه ای که زن را  به تلاش برای کسب در آمد چون مردان از خانه به بیرون کشانده ، سِمَت مادری و زن بودن و نقش های اساسی تربیتی و مدیریتی او را نادیده بگیرد  ، اجتماع کامل و ایده آلی نیست . اسلام برای این نقش اهمیت فوق العاده ای قائل شده و جنبه های معنوی تربیتی را عمدتا به او سپرده است .

و وصینا الانسان بوالدیه احسانا حملته امه کرها و وضعته کرها و حمله و فصاله ثلثون شهرا حتی اذا بلغ اشده و بلغ اربعین سنه قال رب اوزعنی ان اشکر نعمتک التی انعمت علی و علی والدی و ان اعمل صالحا ترضیه و اصلـــح لی فی ذریتـی انی تبت الیک و انی من المسلمین   - احقاف آیه 15

امام رضا علیه السلام می فرمایند :

"و بدان حق مادر ، لازم ترین حقوق  و واجب ترین آنهاست زیرا او باری را برداشته که هیچ کس بر نمی دارد و فرزند را حفظ کرد ، با گوش و چشم و سایر اندامها ، در حالی که به این کار شاد و خوشرو بود ، با همه دشواریهایی که هیچ کس بر آن تاب و و شکیبائی ندارد  فرزند خود را حمل کرد ، راضی شد که خود گرسنه بماند و او سیر شود ، و خود تشنه بماند و او سیراب گردد ، و خود برهنه بماند و اورا بپوشاند و خود در آفتاب بماند و او را سایه دهد ، پس باید شکر از او و نیکوئی به او ، به این اندازه باشد ، هر چند طاقت ادای کمترین حق او را ندارید ، مگر به یاری خداوند "    

   وجوه اختلافات حقوقی بین زن و مرد بواسطه شرایط روحی و تکوینی او و در راستای نقش او در جامعه  است و این به معنای بها ندادن و کم ارزش قلمداد کردن او نیست . چنانچه خداوند متعال در ضمن بر شمردن دعاها متقین دعا در باره همسر را در صدر آنها قرار داده است

و الذین یقولون ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قره اعین و اجعلنا للمتقین اماما  - فرقان 75

مقام والاى مادر در قرآن

مقام والاى مادر در قرآن

کتاب: زن در آینه جلال و جمال صفحه 177

نویسنده: آیة الله عبدالله جوادى آملى

نوع دستورهایى که اسلام به زن ومرد مى‏دهد، در عین حال که یک راه مشترکى براى هر دو قائل است ولى راه مخصوص را هم از نظر دور نمى‏دارد، وقتى احترام به پدر ومادر را بازگو مى‏کند، براى گرامى داشت مقام زن، نام مادر را جداگانه وبالاستقلال طرح مى‏کند. قرآن کریم مى‏فرماید:

اما یبلغن عندک الکبر احدهما او کلاهما فلا تقل لهما اف و لا تنهرهما و قل لهما قولا کریما (1)

اگر یکى از آن دو یا هر دو، در کنار تو به سالخوردگى رسیدند به آنها حتى «اوف‏» مگو وبه آنها پرخاش مکن و با آنها سخنى شایسته بگوى.

ودر بخشى دیگر مى‏فرماید: ما سفارش کردیم به انسان که احسان را نسبت‏به پدر و مادر فراموش نکند:

و وصینا الانسان بوالدیه احسانا (2)

وانسان را نسبت‏به پدر ومادرش به احسان سفارش کردیم.

و قضى ربک الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا (3)

پروردگار تو مقرر کرد که جز او را مپرستید وبه پدر ومادر خود احسان کنید. ودر جاى دیگر احسان به پدر ومادر را در کنار عبادت حق یاد مى‏کند:

ان اشکر لی و لوالدیک (4)

شکر گزار من وپدر ومادرت باش.

اما با همه این تجلیل‏هاى مشترک، وقتى مى‏خواهد از زحمات پدر ومادر یاد کند، از زحمت مادر سخن مى‏گوید، نه از زحمت پدر، آنجا که مى‏فرماید:

و وصینا الانسان بوالدیه احسانا حملته امه کرها و وضعته کرها و حمله و فصاله ثلاثون شهرا (5)

زحمات سى ماهه مادر را مى‏شمارد، که: دوران باردارى، زایمان، ودوران شیرخوراگى براى مادر دشوار است. وهمه اینها را به عنوان شرح خدمات مادر ذکر مى‏کند. قرآن کریم به هنگام یادآورى زحمات حتى اشاره‏اى هم به این موضوع ندارد که: پدر زحمت کشیده است.

بنابراین، آیات قرآن که در مورد حق شناسى از والدین آمده است‏بر دو قسم است: یک قسم حق شناسى مشترک پدر ومادر را بیان مى‏کند وقسم دیگر، آیاتى است که مخصوص حق شناسى مادر است، قرآن کریم اگر درباره پدر حکم خاصى بیان مى‏کند فقط براى بیان وظیفه است، نظیر:

و على المولود له رزقهن و کسوتهن بالمعروف (6)

خوراک وپوشاک مادران به طور شایسته به عهده پدر فرزند است.

ولیکن هنگامى که سخن از تجلیل وبیان زحمات است، اسم مادر را بالخصوص ذکر مى‏کند.

پى‏نوشت‏ها:

1. اسراء، 23.

2. احقاف، 15.

3. اسراء، 23.

4. لقمان، 14.

5. احقاف، 15.

6. بقره، 233.

وجود روح از دیدگاه قرآن

وجود روح از دیدگاه قرآن

آیات متعدد

قرآن, نظریه روحیون و فلاسفه الهى را تإیید مى کند که معتقدند: روح, پدیده اى غیر مادى است و پدیده هاى روحى نمى تواند نتیجه فعالیت مغز و سلسله اعصاب, و معلول فعل و انفعال هاى فیزکى و شیمیایى بدن باشد.

وجوه اشتراک و تمایز انسان با سایر موجودات
مطالعه در انواع مختلف موجودات در عالم خلقت و آفرینش از جمادات و نباتات و حیوانات و انسانها و... ما را به این حقیقت, راهنمائى مى کند که انسان با این موجودات در مواردى مشترک است از قبیل جسمیت و داشتن مکان و زمان و حادث بودن و غیر اینها از صفات مشترک.

اما در مواردى انسان ویژگى هایى دارد که سایر موجودات مادى و محسوس آن را ندارند و این, حقیقتى است که همه انسانها در سراسر جهان باوجود اختلاف در رنگ و حجم و نژاد و سفید و سیاه داراى هر زبانى خاص بوده باشد, اروپائى, آمریکائى, آسیائى و افریقائى و... آن را درک مى کنند و مى دانند و در آن شکى وجود ندارد مثلا ما فهم داریم, تصور مى کنیم, تصمیم مى گیریم, اراده داریم, عشق مى ورزیم و متنفر مى شویم و سایر صفات خاص انسانها.

 ولى گیاهان و سنگها(یعنى نباتات و جمادات) این ویژگى ها را ندارند بنابراین میان ما و آنها یک تفاوت اصولى وجود دارد پس ما مبدإئى داریم که آنها آن را ندارند ولى هر آنچه را که آنها دارند, ما نیز داریم یعنى ما هم جسم هستیم و هم رشد و نمو مى کنیم و علاوه بر این مبدإئى در باطن انسانها وجود دارد که سایر موجودات حتى انواع حیوانات آن را ندارند و از اینجا معلوم مى شود که آثار و حالات و صفاتى در انسانها وجود دارد که در سایر موجودات این ویژگى دیده نمى شود و آن مبدإ خلاق و یا ویژگى انسان روح و نفس نامیده مى شود.
نه مادیها و نه هیچ دسته اى از انسانها هرگز منکر اصل وجود روح و روان نیستند, و به همین دلیل همه آنها روانشناسى(پسیکولوژى) و روان کاوى(پسیکانالیزم) را به عنوان یک علم مثبت مى شناسند.
این دو علم گرچه تقریبا از جهاتى مراحل طفولیت خود را مى گذرانند, ولى به هر حال از علومى هستند که در دانشگاه هاى بزرگ جهان به وسیله استادان و دانش پژوهان تعقیب مى شوند و موضوع اساسى این دو علم همان روان و روح مى باشد که دو حقیقت جداى از هم نیستند, بلکه مراحل مختلف یک واقعیت اند زیرا آنجا که سخن از ارتباط روح با جسم است و تإثیر متقابل این دو در یکدیگر بیان مى شود نام ((روان)) بر آن مى گذاریم و آنجا که پدیده هاى روحى قطع نظر از جسم, مورد بحث قرار مى گیرد, نام ((روح)) را براى آن بکار مى بریم.

سوال
پس این سوال مطرح است که اختلاف دامنه دار میان ماتریالیست ها(مادیها) از یکسو و فلاسفه متافیزیک و روحیون و الهیون از سوى دیگر در کجا است؟

پاسخ:
در این که مبدئى در انسان وجود دارد که سایر موجودات آن را ندارند و این که همه آثار و ویژگى هاى انسانها از آن مبدإ است, میان مادیون و الهیون اختلافى وجود ندارد, بلکه اختلاف در اینجا است که دانشمندان الهى و فلاسفه خداپرست و روحیون معتقدند غیر از موادى که جسم انسان را تشکیل مى دهد, حقیقت و گوهر دیگرى در باطن او نهفته است که از جنس ماده نبوده و مادى نمى باشد. اما بدن آدمى و تحت تإثیر مستقیم آن قرار دارد.

به عبارت دیگر: روح یک حقیقت ماوراى طبیعى است که ساختمان و فعالیت آن از ساختمان و فعالیت جهان ماده جدا است و درست است که دائما با جهان ماده در ارتباط است, ولى خاصیـت ماده را که همان جسم بودن و حجم و وزن داشتن و داراى زمان و مکان بودن است, ندارد.
در مقابل این عقیده, فلاسفه مادى قرار دارند آنها مى گویند که ما موجودى مستقل از ماده به نام روح یا نام دیگرى نداریم هرچه از حقیقت, موجود است همین بدن مادى جسمانى و با آثار فیزیکى و شیمیایى است و مى توان از آنها به نام مغز و اعصاب تعبیر آورد که بخش مهمى از اعمال حیاتى انسان را انجام مى دهند و مانند سایر اعضإ بدن مادى تحت قوانین مادى قرار دارند همچنین سایر اعضإ و جوارح و غدد موجود در انسان.
ماتریالیست ها معتقدند که سلسله اعصاب و مغز ما شبیه به غده هاى بزاقى و مانند آن, داراى فعالیت فیزیکى و شیمیایى هستند و همین فعالیت ها یعنى(فیزیکوشیمیایى) است که ما نام آن را ((پدیده هاى روحى)) مى نامیم. آنها مى گویند: هنگامى که مشغول فکر کردن هستیم یک سلسله امواج الکتریکى مخصوص از مغز ما, برمى خیزد. این امواج را امروز با دستگاههائى تعقیب کرده, روى کاغذ ثبت مى کنند به خصوص در تیمارستان هاى روانى با مطالعه روح این امواج, راه هاى شناخت دردها و درمان آنها را پى گیرى مى کنند, همه اینها مربوط به فعالیت مغز ما است.
پس این روح و پدیده هاى روحى چیزى جز خواص فیزیکى و فعل و انفعالات شیمیایى سلول هاى مغزى و عصبى ما نمى باشند. و براى اثبات ادعاى خود, دلیل هاى خاصى ارائه کرده اند که ما در مقالات گذشته آنها را ذکر کرده و مورد نقد و بررسى قرار داده ایم.

دلائل قرآنى
ولى آنچه در این مقاله تعقیب مى کنیم نظر قرآن و استدلال هاى آن بر وجود روح مجرد مى باشد.
یک سلسله آیات قرآن وجود دارد که ثابت مى کند در انسان حقیقتى وجود دارد غیر از بدن و خواص آن مثلا آیه: ((و لا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله إمواتا بل إحیإ عند ربهم یرزقون))(1).
((اى پیامبر هرگز گمان نبر کسانى که در راه خدا کشته شدند, مردگانند! بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند)).
از این آیه, مفسران و فلاسفه استفاده کرده اند که مبدئى در انسان غیر از جسم و بدن به نام روح وجود دارد زیرا واضح است که شهدإ و کسانى که در راه خدا کشته شده اند, جسم شان در این دنیا به جاى مانده است و آنچه نزد خدا وجود دارد, تنها روح و نفس انسانى است(2).
در حدیث آمده است که چون میت را بر تابوت حمل کنند روحش بالاى تابوت پرواز مى کند و مى گوید:
((اى زن و فرزند من مبادا دنیا, هم چنانکه مرا بازیچه خود ساخت, شما را نیز بازیچه خود سازد!))(3).
ادامه دارد

1. آل عمران, 69.
2. کتاب ((درباره فلسفه اسلامى, روش و تطبیق آن)) تإلیف: ابراهیم بیومى ترجمه عبدالمجید آیتى, چاپ اول, سال 1361, ص 129 - پیام قرآن, آیه الله مکارم شیرازى با همکارى جمعى از فضلإ حوزه, ج5, ص 292 - 288.
3. معالم اصول الدین, تإلیف رازى, ص 117