جرعه ای از معرفت . . .

وبلاگ طراحی شده نخستین جشنواره وبلاگ نویسی قرآنی ( توسط :مجتبی متین)

جرعه ای از معرفت . . .

وبلاگ طراحی شده نخستین جشنواره وبلاگ نویسی قرآنی ( توسط :مجتبی متین)

انسان در قرآن

انسان در قرآن

انسان بعنوان اشرف مخلوقات و برترین موجودات امانتدار خالق یکتا و جانشین او در نظام هستی است ، شناخت زوایای وجودی انسان برای ما جهت خودشناسی ، خودآگاهی و شناخت راههای صحیح شکوفائی استعدادهای خود  امری لازم وضروری است ، و برای این منظور تامل و تدبر در آیات الهی و کلام وحی و گفتار معصومین علیهم السلام بهترین مجرا ومحل اندیشه و مرکز تحقق این علم است .در این تحقیق آیاتی که مستقیما واژه انسان در آن مطرح بوده انتخاب شده و با توجه به کتاب های لغت - کتاب التحقیق و مفردات راغب - و تفسیر المیزان ببخشی از مطالبی که زمینه ساز تفکر و تامل در این آیات شریف است گردآوری شده است  ، این شیوه تحقیق که نگرشی واژه ای به موضوعی در باب مسائل انسانی است می تواند جوابگوی بسیاری از سوالات ما از باشد.


شرح  واژه های قرآنی مربوط به انسان :
 


انسان :واژه انسان از اُنس گرفته شده و به انس ورزی او اشاره دارد.و در روایات از انسان اینگونه یاد شده است  :

عبدالله بن سنان می گوید از حضرت صادق (علیه السلام) سوال کردم ملائکه برترند یا بنی آدم ، حضرت از قول امام علی بن ابی طالب (علیه السلام)نقل فرمودند: خداوند عزوجل ملائکه را با عقل بدون شهوت و غریزه آفرید و بنی ادم را از عقل و شهوت - خواهش های نفسانی - ترکیب نمود بنابراین چنانچه عقل او بر خواهش هایش غلبه کرد از ملائکه برتر است و اگر خواهش های او بر عقلش غلبه نمود از حیوانات پست تر می باشد. 

والعادیات ضبحا ... ان الانسان لربه لکنود

کنود: به معنای نبودن توجه و اشتیاق به چیزی و اعتنا نکردن و اهتمام نداشتن به آن است .و از آثار آن ناسپاسی و فراموشی نعمت ها و پستی است.

در این آیه خداوند عزوجل به نفس های سالک الی اللهی که با تمام قوا در راه او کوشش می کنند قسم یاد کرده و سپس می فرماید : " و لکن انسان متوجه نیست و برای دیدار پروردگارش مشتاق نمی باشد و بر این امر اهتمامی ندارد ".زیرا انسان در این دنیا با بدن و قوای جسمانیش زندگی می کند و زندگی دنیا و زینت و زخارف و تمایلات آن بر او احاطه دارد و آنچه بر او  آشکار و مسلط است جریان مادی است . و اما مراحل روحانی و سلوک الی الله و اشتیاق به عالم آخرت ، باطن دنیا و ماوراء ماده بوده  و هر چند با نفس او ارتباط دارد و در انسان استعداد این سلوک قرار داده شده ولی برای پیمودن آن احتیاج به توجه و اهتمام و شوق دارد.از اینرو علی (علیه السلام) می فرمایند : اِنَّ اولیاءَالله هُمُ الذّین نَظَروا الی باطِنِ الدُّنیا اِذا نَظَرَ النّاسُ اِلی ظاهِرِها وَ اشْتَغَلُوا بِاجِلِها اِذا اشْتَغَلَ النّاسُ بِعاجِلِها  یعنی اولیا خدا کسانی هستند که به باطن دنیا نگاه می کنند آن هنگامی که مردم به ظاهر آن می نگرند ، و به کارهائی که نتیجه قطعی آن بعدا - روز قیامت - آشکار می شود سرگرمند همان هنگامی که مردم برای رسیدن به اهداف دنیوی مشغولند .

بنابراین کنود لرب : حالتی است که انسان توجه و اهتمام به سوی پروردگار و سلوک به او را ندارد.

انه لحب الخیر لشدید

خیر : انتخاب و برگزیدن چیزی و ترجیح دادن آن بر چیزهای دیگر است بنابراین دارای دو ویژگی است:

یکی اختیار ودیگری انتخاب و در همه صیغ بکار برده شده این کلمه در قرآن این دو لحاظ شده است .

بنابراین کلمه خیر در مقابل شر چیزی است که از بین چیزهای دیگر اختیار و انتخاب شده و نسبت به آنها برتر و راجحتر می باشد.ودارای مراتب و درجاتی است . 

هلوع : هلع به معنی تمایل به تنعم و لذت جوئی است و جزع ، تندی ، شتاب ، حرص ، کم صبری ، حزن ، بیقراری و ترس از آثار آن است .بنابر این هلوع بواسطه این تمایل ، دچار حرص  کم صبری و ولع می شود  و در هنگام ناامیدی از تنعم،به جزع ، غم و بیقراری مبتلا می گردد.

اما اینکه در قرآن آمده انسان  بر هلع آفریده شده به این معناست که در او استعداد تمایل به تنعمات و خوشی های روحانی حقیقی قرار داده شده است .

انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان ،انه کان ظلوما جهولا  احزاب /٧٢

ظلم :  به معنای ضایع کردن حق و ادا نکردن حق چیزی است .

جهل : این واژه در مقابل علم است و نداشتن علم یا نسبت به معارف الهی یا علوم ظاهری یا  نسبت تکالیف شخصی است و هر کدام یا در موضوعات کلی یا جزئی می باشد.

در آیه شریفه و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولایعنی انسان نسبت  به خود ظالم و نسبت  به موقعیت خود و به اینکه، استعداد حمل امانت و آرامش را دارد ، نادان است زیرا لازمه جهل اضطراب است .

" در تفسیر المیزان راجع به آیه شریفه فوق آمده است :

امکان ظلم و جهل را در انسان لازمه سپردن امانت به او دانسته زیرا با توجه به آیه بعد و تعلیل آن :( لیعذب المنافقین و المنافقات و المشرکین و المشرکات ، و یتوب الله علی المومنین و المومنات ، و کان الله غفورا رحیما ) این امکان در انسان وجود اختیار و انتخاب را موجب شده و حرکت او به سمت کمال یا بالعکس را منجر می شود." " همچنین به نظر می رسد با توجه به حقیقت هستی انسان هیچگاه نمی تواند حق او را ادا کند و او در هر سطحی متناسب با خود از ادای حق خداوند و سپاس نعمت هایش عاجز است ."

شهید بزرگوار آوینی در وصف اشعار حضرت امام در باب ظلوم و جهول در کتاب فردایی دیگر اینچنین می گوید:

"تقابل عقل وعشق " را نزد حضرت روح الله و در غزلیات  ایشان باید در ذیل تعریفشان بر معنای "ظلوم و جهول " دریافت در آیه مبارک که آن را آیه امانت می خوانند : انا عرضنا الامانه علی السموات والارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوماا جهولا " فرموده اند :

آنکه بشکست همه قید ظلوم است و جهول

آنکه از خویش و همه کون ومکان غافل بود

در بر دل شدگان علم حجاب است حجاب

از حجاب آنکه برون رفت به حق جاهل بود

 

حق، انسان را به جنون ستوده است : انه کان ظلوما جهولا . عاشق ،مجنون است  ومجنون را با عقل میانه ای نیست ،ظلوم است وجهول ...واگر این جنون عشق نبود ،با ما  بگو که انسان  آن ا مانت ا زلیرا بر کدام گرده می کشید؟ کدام گرد است که ثقل این بار را صبر آورد ،جز ظلوم و جهول ؟        

واین ((غفلت ممدوح)) ا ز خویش وکون و مکان همان بیخودی وبی خویشتنی است ملازم با مستی وترک عقل .

حضرت روح الله  در جا یی فرموده اند  :((این ظلوم وجهول به قولی بالا ترین وصفی ا ست که خداوند برای انسان کرده است . ظلوم، چرا که همة بتها را شکسته است وجهول ، چرا که به هیچ چیز توجه ندا رد و ا ز همه غا فل است .))

ایشان در مصباح ا لهدایه ، ((ظلومیت)) را مقام تچاوز از همة حدود وپای گذا شتن بر فرق همة تعینات و رسیدن به مقام لا مقا می معنا فرموده اند و ((جهولیت)) رات مقام فنای از فنا ،و همین ظلومیت وجهولیت است که به انسان  لیا قت  ((حمل ا مانت ا زلی)) را که ((ظل مطلق ولایت ))است بخشیده .

((امانت)) که در نظر ایشان عبارت است ا ز ((ظل  الله  مطلق )) ،که مطلق سایه ا ش نیز مطلق است و هر آنچه تعین دا شته باشد ا ز قبول آن ظل ابا  و ا متناع خواهد داشت . لفظ ((جهول)) با صرفنظر ا ز مبا لغه ای که در معنای آن وجود دا رد ، متضا د با ((عاقل)) است یعنی در این مرتبه که از آن سخن می رود ، انسان کامل عقل را نیز انکار می کند تا به ((مقام ولایت مطلق )) برسد و این خود ،((تجا وز از حد عقل )) است و مصداق معنای ((ظلم)) .

عقل حد تعین حیات بشری است و از همین روی انسان را به واسطة عقل از دیگر جانوران تمایز می بخشد .اما حقیقت مطلق است و فراتر از همة تعینات اسمایی آنجا که "لا اسم له و لا رسم له " بی نشان است و اسم و رسمی ندارد و انسان برای وصول بدین مقام اطلاق باید پای بر فرق همه تعینات بگذارد و حتی ترک مقامات کند و به لامقامی رسد و فنای از فنا . و لذا عقل نیز تعینی است که باید نفی شود . حضرت روح الله در باب ترک عقل سروده اند :

بر خم طرّه او چنگ زنم چنگ زنان            که جز این حاصل دیوانه لایعقل نیست

و طرّه مثل از جلوات حق به اسماء جلالی است . ظلومیت و جهولیت انسانِ امانتدار از مضامین بدیع اشعار حضرت روح الله است ....

در نظر اول در آیه مبارک امانت نیز این تناقض ظاهری وجود دارد چراکه مجوز حمل امانت الهی را در انسان ، اتصاف ِ ذاتی او به ظلم و جهل گرفته است و به قول خواجه شیراز :

آسمان بار امانت نتوانست کشید                  قرعه فال به نام من دیوانه زدند

دیوانگی انسان چگونه می تواند محمل امانت الهی قرار بگیرد؟

ظلوم وجهول بودن از یک جانب اشاره دارد به "قابلیت ذاتی"انسان برای استفاضه عدل و علم خدا و از جانب دیگر بدین حقیقت که آنچه انسان را استحقاق امانتتداری که مقام ولایت مطلقه است ، بخشیده فقر ذاتی اوست در برابر غنای مطلق حق .

ظلوم و جهول صفات عدمی عادل علم هستند و لذا در مقام توصیف ذاتی انسان ، واجد این اشاره ظریف که حقیقت وجود انسان آیینه عدمی وجود مطلق حق است انسان خلیفه الله است و وجودی غیر حق ندارد و لذا در مقام ذات و فارغ از قید حدود ، وجودش عین ربط و تتعلق است به وجود حق ، آیینه ای عدمی است و مطلق قابلیت . "ظلوم و جهول " آیینه های عدمی صفات عادل و عالم هستند و مراد از توصیف ذاتی انسان بدین صفات در آیه امانت نیز اشاره به همین "قابلیتی" است که وجود انسان را در قبول ولایت مطلق بر آسمانها و زمین و کوهها برتری می بخشد.انسان در حقیقت ذات خویش ماهیتی مستقل ندارد و چیزی جز این "قابلیت محض برای تجلی بخشیدن به اسماء عدل و علم " نیست . این فقر و عدم ذاتی نیز از مضامین بدیعی است که در غزلیات حضرت روح الله وجود دارد...   

یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه

کدح :  به معنای کوشش همراه با سختی و استمرار است

 هنگامی کدح الیه گویند که فرد در راه رسیدن به چیزی با کوشش خود را به سختی بیندازد. بنابراین ملامت کردن ، کسب ، حرص ، جدیت و عمل از لوازم آنست .

یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه

حرکت به سوی خداوند سیر طبیعی و قهری دارد خواه فرد مؤمن یا کافر ، متوجه یا غافل باشد زیرا انسان ناگزیر باید از این عالم مادی و از بدن وجسد و از اعضاء وجوارح خود خارج شود و سپس روح او در لباس برزخی لطیف تا روز قیامت می ماند تا حقیقت امر و جایگاه و موقعیت خود را مشاهده و حجاب های مادی و جسمی از او مرتفع گردد بنابر این در آن روز انسان اعمال و احوال و سرمایه خود و آنچه به نفع یا ضررش هست را می بیند و به دیدار پروردگار خود نائل می شود ، هر کسی به اقتضای تعالی نفسش و به حسب حال ، کردار و صفات نفسانی به لطف یا قهر مورد تجلی خداوند بوسیله اسماءش قرار می گیرد. پس در آنهنگام انسان ها به سه گروه تقسیم می شوند : سابقین ، اصحاب یمین ، اصحاب شمال

و تعبیر آیه از نظر ادبی به این مطلب اشاره دارد که دیدار پروردگار از صفاتی است که انسان بواسطه انسان بودنش به آن وصف می شود و از لوازم انسان بودن است.و استفاده از تعبیربوسیله مصدر و صفت در کدح  به این نکته اشاره دارد که :

سختی و کوشش در مسیر دیدار پروردگار از منزلت و شأن انسان است .اما(استفاده از این منزلت ) به حسب افراد متفاوت است .

اِنَّ الانسانَ لَظِلُومٌ کَفّار

کفر : رد کردن و اعتنا نکردن به چیزی است و از آثار آن دوری جستن ، از بین بردن و پوشاندن است .و از موارد و مصادیق آن اعتنا نکردن به نعمت ها و احسان ،و رد کردن و  اعتنا نداشتن به حق در هر مرتبه ای است

وکان الانسانُ عَجولا

عجول : این کلمه در مقابل "بطؤ" است و به معنای سرعت گرفتن و پیشی گرفتن در کاری بدون  صبر برای رسیدن زمان انجام آن است .خواه آن کار پسندیده یا ناخوشایند باشد ویا نیت فرد خیر یا شر باشد . و این صفت بر خلاف آرامش و صبر و سکون بوده و منشأ آن ضعف نفس و کمی استعداد و دل تنگی و محدودیت است

و این صفت و لو در کارهای خوب صفت مذمومی است اما در مورد آیاتی که راجع به انسان است . چنانچه گفته شد عجله نتیجه ضعف و محدودیت است و انسان نیز ضعیف و محدود آفریده شده است .بنابراین یکی از اصول خلقت او از جهت صفات و اخلاق نفسانی همین صفت است بنابر این عجول بودن برای او امری طبیعی است .

و کان الانسان قتورا

قتور : به معنای کم گذاشتن از نفقه و در مقابل اسراف و به معنای بخل است و اصل واژه آن از قُتار وقَتر به معنای دودی است که از سوختن چوب و مانند آن حاصل می شود بنابراین سوزاننده چوب و ...دود را تنها عاید خود می کند .و در آیه فوق بر بخلی که در انسان بصورت طبیعی وجود دارد اشاره دارد..

و هو خصیم مبین

خصیم : اصل مخاصمه و دشمنی

خلق الانسان ضعیفا

ضعیف :در مقابل قوت و به معنای ناتوانی است

هشدارهای قرآن به انسان

١ -کَلا اَنَّ الانْسانَ لَیَطْغی اَنْ رَءاهُ اسْتَغْنی

طغیان بواسطه احساس بی نیازی

٢ - اِنَّ الانْسانَ لفی خسر :

انسان در معرض خسران و زیانکاری

٣ - ان الانسان علی نفسه بصیره و لو القی معاذیره :

توجیه برای انجام کارهای نادرست با وجود آگاهی

٤ - یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم :

غرور بواسطه لطف و کرم خداوند

٥ - روی برگردان از خدا بواسطه مشکلات

* اذا انعمنا علی الانسان أعرض و نأی بجانبه :

* و اذا مس  الانسان الضر دعانا لجنبه او قاعدا :

* و لئن اذقنا الانسان منا رحمه ثم نزعناها منه انه لیؤس :


 

علت خلقت انسان
 


١ - معرفت - طاعت - عبادت

 وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ والْاِنْسَ الا لِیَعْبُدون   ذاریات ٥٦

حضرت علی علیه السلام فرمودند : به تقوای الهی امر شده اید و برای احسان کردن و طاعت نمودن خلق شده اید .

حضرت امام حسن علیه السلام فرمود : ای مردم : خداوند عزوجل یاد کرده که بندگان را نیافریده مگر بخاطر اینکه به او شناخت پیدا کنند بنابراین هرگاه او را بشناسند عبادتش می کنند و زمانیکه به عبادت او پرداختند از عبادت غیر او بی نیاز شوند .

مردی پرسید ای فرزند رسول خدا (صلوات الله علیه و اله ) خود و مادرم فدایت شویم  معرفت خدا چیست ؟ حضرت فرمود معرفت خدا به شناخت اهل هر زمانی به امامی است که باید از او اطاعت کنند .

٢ - خلیفة اللهی

 وَ اِذْ قال رَبُّک لِلْملائکَةِ اِنّی جاعِلٌ فی الْارْضِ خلیفةً    بقره ٣٠

٣ - اظهار حکمت ، قدرت و رحمت و...

 وَلایَزالون مُخْتَلِفین الا مَنْ رَحِمَ رَبّی وَ لِذلکَ خَلَقَهُم   هود ١١٨ و ١١٩

حضرت علی علیه السلام راجع به آیه فوق فرمودند :

ایشان را آفرید تا به کارهائی مبادرت نمایند که موجبات رحمت خدا را فراهم آورند و بدین وسیله خداوند آنها را مورد رحمت قرار دهد.

امام صادق علیه السلام فرمود : خداوند تبارک و تعالی آفرینش را بیهوده نیافریده و آنرا به خود وانگذاشته است بلکه آنرا بخاطر اظهار قدرت خویش و فراهم آوردن زمینه های طاعتش آفریده تا بدین سبب آنان مستتوجب رضوان او گردند ، و آنان را نیافریده تا از جانبشان سودی عاید او شده و یا ضرری از او دفع گردد بلکه بخاطر منفعت  آنان و رسیدن به نعمت های جاودان و همیشگی آفریده است .



چگونگی آفرینش انسان
 


هُوَ الذی خَلَقَکُم مِنْ ترابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِن عَلَقَةٍ ثُم یُخْرِجَکُم طِفْلا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا اَشُدَّکُم    مومن ٦٧

انا خَلَقْنا الاِنْسان َ مِن نُطْفةً اَمْشاجٍ نَبْتَلیه فَجَعَلْناه سَمیعا بصیرا انّا هَدَیناه السبیل اِمّا شاکِرا او کَفورا  دهر ٢

ما انسان را از نطفه ای آفریدیم که در آن محفوظ های زیادی - استعدادهای فراوان ، یا به تعبیر امروزی ژنهای زیادی -  است تا به مرحله ای رسیده که ما او را مورد آزمایش قرار می دهیم - او لایق تکلیف ، آزادی و اختیار است و بهمین دلیل در معرض آزمایش و امتحان قرار می گیرد  - بنابر این او را شنوا وبینا قرار دادیم - راه را به او نمایاندیم تا - مسیر شکرگزاری یا ناسپاسی را خود برگزیند .

 

لَقَدْ خَلَقْنا الاِنْسانَ فی اَحْسَنِ التَقویم ثُمَّ رَدَدْناه الی اَسْفَلِ السافِلین الا الذینَ امنوا و عَمِلواالصالِحاتِ فَلَهُم اَجْرُهُم غَیرُ مَمْنون    تین ٦ -٤

لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم

لقد خلقنا الانسان فی کبد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد